-
قالب جدید و جالب سایت دانشگاه قدر
پنج شنبه 13 تير 1392
<-PostCategory->
-
دانشگاه
16 ارديبهشت 1392
<-PostCategory->
-
عذاب هایی که برای دروغگویان است
جمعه 9 تير 1391
<-PostCategory->
-
سیمای ما به شیعیان نمی ماند!
جمعه 9 تير 1391
<-PostCategory->
-
ریشه نام فومن
پنج شنبه 8 تير 1391
<-PostCategory->
-
- چگونه بدانیم کدام واژه ریشه عربی و کدام ریشه پارسی دارد؟
پنج شنبه 8 تير 1391
<-PostCategory->
-
نرم افزارهای حسابداری
چهار شنبه 3 اسفند 1390
<-PostCategory->
-
تاریخچه حسابداری
چهار شنبه 3 اسفند 1390
<-PostCategory->
-
چند نکته برای داشتن یک زندگی شاد
چهار شنبه 3 اسفند 1390
<-PostCategory->
-
تقویم دانشگاهی نیمسال دوم 91-90
چهار شنبه 3 اسفند 1390
<-PostCategory->
بلاخره دانشگاه ما صاحب یه قالب سایت شیک و جالب شد.
البته ناگفته نماند که هنوز برخی از مشکلات پابرجاست
تورو خدا یه اعتراض کنید این آشپز دانشگاه آشپزی یاد بگیره
admin: من هم تایید می کنم آقا محمد گل.... شما با کدوم غذاش مشکل داری ، من و دوستام که همش ساندویچ میل میکنیم.
هر انسان مؤمنی این را به خوبی میداند که قدم نهادن در مسیر بندگی و اطاعت از فرامین پروردگار هستی، از لوازم ضروری ایمان بوده، به گونهای که بدون آن هرگز به حقیقت ایمان دست نخواهد یافت، و در زندگی هرگز طعم شیرین ایمان واقعی را از اعماق جان خویش نخواهد چشید، زیرا این امر بدیهی است که، کسی که پایه به عرصهی ایمان گذاشته، امّا به دستورات و لوازم آن پایبند نیست، ایمان لقلقهی زبانش بوده و در زندگی صرفاً اسم ایمان را با خود به یدک میکشد، اما از آن بهرهای نبرده است.
چنین کسی در واقع، انسان خسارت دیدهای است که سرمایهی عظیم عمر خویش را به باطل گذرانده و در زندگی به همین ایمان ظاهری دل خوش کرده است، غافل از آنکه، روزی فرا خواهد رسید که پرده از حقیقت پنهانش کنار زده میشود و چشمان خفتهی او بیدار گشته و با ندامتی برخاسته از جان، سرنوشت شوم خود را نظاره گر خواهد بود.
بنابراین اگر کسی به سرنوشت ابدی خویش علاقمند بوده و دوست دارد به سرمایهی عظیم ایمان دست یابد، تا در دنیا و آخرت از برکات مادی و معنوی آن بهرهمند شود، همواره باید در زندگی به فرامین و دستورات الهی گوش فرا داده، و مو به مو آنها را انجام دهد، چرا که زیر پا نهادن دستورات پروردگار هستی، و ارتکاب کارهای ناشایست، چون آتشی خانمان سوز، خرمن ایمان آدمی را به آتش میکشد.
یکی از آن کارهای زشت و ناپسند، که به یقین خشم الهی را به همراه خواهد داشت دروغ گفتن است.
در مکتب حیات بخش اسلام، دروغ به اندازهای مذموم و ناپسند است که از گناهان کبیره بلکه از بزرگترین آنها به حساب آمده است، و در مورد آن وعدهی عذاب سخت داده شده است.
در روایتی یازدهمین اختر تابناک آسمان ولایت، امام حسن عسکری (علیه السلام) در بیانی زیبا و دلنشین، و در عین حال تکان دهنده و آموزنده، پیرامون زشتی دروغ میفرماید: (جعلت الخبائث کلها فی بیت و جعل مفتاحها الکذب) ۱. تمام بدیها در خانهای قرار داده شده و کلید آن خانه دروغ است.
بعضیها به خاطر اندیشهی نادرست، و در اثر یک محاسبه کاملاً غلط، به این نتیجه رسیدهاند که دروغ زمانی حرام است که جدّی گفته شود، ولی اگر برای تفریح و شوخی و خنده و امثال این موارد باشد، اشکالی ندارد.در حالی که این اندیشه و تفکر، پنداری است غلط، که به اشتباه بر صفحهی ذهنشان نقش بسته و از واقعیت کاملاً به دور است
فرشتگان الهی دروغگو را لعنت میکنند!
زشتی دروغ به اندازهای است که ملائکه الهی به شدّت از آن متنفر بوده و دروغگو را مورد لعن و نفرین خود قرار دادهاند، در روایتی رسول گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در این باره به زیبایی میفرمایند: «إنّ المؤمن اذا کذب به غیر عذر لعنه سبعون الف ملک و خرج من قلبه نتن حتی یبلغ العرش و کتب الله علیه تلک الکذبه سبعین زنیه أهونها کمن زنی بِاُمّه» ۲.
مؤمن هرگاه بدون عذر دروغی بگوید، هفتاد هزار فرشته او را لعنت میکنند و بوی گندی از قلبش خارج میشود که تا به عرش میرسد، و خداوند به سبب این دروغ، گناه هفتاد زنا که کمترین آن زنای با مادر است در پروندهی اعمالش مینویسد.
عذابی که مخصوص دروغگویان است!
در روایتی رسول گرامی اسلام میفرماید: در شب معراج دیدم، مردی که بر پشت خوابیده شده و دیگری بالای سرش ایستاده و در دستش چیزی شبیه عصای آهنی که سرش کج باشد، وجود داشت، و سپس میآمد در یک طرف او میایستاد و با آن وسیلهای که دستش بود بر روی او میزد [در اثر این ضربه] دهانش از ابتدا تا انتهای آن قطعه قطعه میشد، و همچنین با آن وسیله بر بینی و چشم او میزد و تا قفا پاره میشد، سپس به طرف دیگر میآمد و همین کار را تکرار میکرد، هنوز از این طرف فارغ نشده بود، که طرف دیگر سالم و به حال اوّل برمی گشت و با او همان کار اوّل را میکرد.
پرسیدم: علّت عذاب این شخص چیست؟ به من گفتند: این مردی است که صبح از خانهاش بیرون میرود دروغی میگوید که زیانش به آفاق میرسد و تا روز قیامت با او چنین عذابی میکنند. ۳
دروغ و گناه
دروغ، شوخی و جدی ندارد!
بعضیها به خاطر اندیشهی نادرست، و در اثر یک محاسبه کاملاً غلط، به این نتیجه رسیدهاند که دروغ زمانی حرام است که جدّی گفته شود، ولی اگر برای تفریح و شوخی و خنده و امثال این موارد باشد، اشکالی ندارد. در حالی که این اندیشه و تفکر، پنداری است غلط، که به اشتباه بر صفحهی ذهنشان نقش بسته و از واقعیت کاملاً به دور است.
امیر متّقیان علی(علیه السلام) در کلامی زیبا و دلنشین پیرامون این موضوع میفرماید: «لا یصلح الکذب جد و لا هزل و لایان یعد احدکم صبیه ثم لا یفی له ان الکذب یهدی إلی الفجور و الفجور یهدی إلی النار»۴؛ صلاح نیست که انسان دروغ بگوید، چه دروغ جدّی و چه شوخی، و نباید یکی از شما به فرزندش وعدهی چیزی بدهد و به آن وفا نکند، همانا دروغ انسان را به فسق و فجور میکشاند و فجور هم او را به سوی آتش میبرد.
دروغ میگویی تا دیگران بخندند!
یکی از کارهای خوب و پسنده ای که بین مردم رواج دارد، مزاح و شوخی و خنداندن مردم است. این عمل اگر در حدّ اعتدال باشد و آلوده به گناهی نشود، نه تنها کار بدی نیست، بلکه امری پسندیده و شایسته نیز خواهد بود، به گونهای که وجود این خصلت در آدمی، یکی از شاخصههای خوش اخلاقی محسوب میشود.
در روایتی از امام صادق (علیه السلام) آمده که: حضرت به یکی از یاران خود فرمود: شما چگونه با یکدیگر شوخی میکنید. آن شخص جواب داد: بسیار کم. حضرت فرمود: «فلا تفعلوا فان المداعبه من حسن الخلق، و انک لتدخل بها السرور علی اخیک و لقد کان رسول الله (صلی الله علیه و آله) یداعب الرجل یرید ان یسر»۵؛ مزاح و شوخی را ترک نکنید، زیرا مزاح شاخهای از حسن خلق است و شما به وسیله آن شادی را در دل برادر مؤمن خود وارد میسازی و پیامبر (صلی الله علیه و آله) همواره با افراد شوخی میکرد، تا آنها را خوشحال کند.
بعضی از ما انسانها، وقتی در جمعی قرار میگیریم، به هر قیمتی که شده میخواهیم اطرافیان خود را بخندانیم، و لذا به منظور رسیدن به این هدف، گاهی حاضر میشویم دست به کارهای ناشایستی بزنیم که هرگز در خور یک مؤمن واقعی نیست، یکی از آن کارهای ناشایست، دروغ گفتن است، که بعضیها در جمعِ دوستان، آشنایان، فامیل و ... سریعا ًدروغی را از پیش خود دست و پا کرده، و برای خنداندن دیگران آن را بازگو میکنند
بنابراین کلمات معصومین (صلوات الله علیهم اجمعین) بیانگر این مطلب است که شوخی امری است پسندیده، که با آن دلهای پژمرده طراوت یافته، و غبار غم و غصه از آنها کنار زده میشود، که اگر ما بخواهیم زندگیای سرشار از نشاط و شادی داشته باشیم و با نیروی مضاعف به کارهای روزمرهی خود بپردازیم، حتماً باید شوخی و خنده، جزء برنامههای اصلی زندگی ما باشد.
نکتهی حائز اهمیّت پیرامون موضوع شوخی و خنده، آن است که بعضی از ما انسانها، وقتی در جمعی قرار میگیریم، به هر قیمتی که شده میخواهیم اطرافیان خود را بخندانیم، و لذا به منظور رسیدن به این هدف، گاهی حاضر میشویم دست به کارهای ناشایستی بزنیم که هرگز در خور یک مؤمن واقعی نیست، یکی از آن کارهای ناشایست، دروغ گفتن است، که بعضیها در جمعِ دوستان، آشنایان، فامیل و ... سریعا ًدروغی را از پیش خود دست و پا کرده، و برای خنداندن دیگران آن را بازگو میکنند.
ما به این دسته از انسانها از سر دلسوزی و مهربانی میگوییم: هرچه سریعتر این عمل زشت و ناپسند خود را ترک کنند، چرا که طولی نمیکشد، این خندهها جای خود را به گریه داده و شما دوست عزیز! به خاطر دل خوشی دیگران باید در چاهی که خود ساختهای گرفتار شوی، و به قول معروف زمستان میرود و سیاهی آن به زغال مینشیند.
وصیت پیامبر (صلی الله علیه و آله) را جدی بگیرید!
پیامبر گرامی اسلام (صلی الله علیه و آله) در ضمن یکی از وصیتهایی که به جناب اباذر داشته فرمودهاند: کسی که عورتش و زبانش را حفظ کند، وارد بهشت خواهد شد.
ابوذر گفت: آیا ما به سبب کلماتی که به زبان میآوریم نیز مورد بازخواست قرار میگیریم؟!
اگر مى خواهید ببینید کسی شیعه است یا نه، امتحانش کنید. یکی از مواد امتحانی این است که آیا وقت نماز را خوب رعایت مى کند یا به دنبال کسب و کار است .
ادعای باطل
اساس همه ارزشها از دیدگاه دین، ایمان به خداست و حتی شرط تأثیر سایر ارزشها وجود ایمان به خداست و در مقابل، اساس همه ضد ارزشها کفر به خدا و تکذیب آیات الهی است. وقتی ما اینگونه مطالب را می شنویم، زمینهای فراهم مىشود برای اینکه به نوعی مبتلا به غرور شویم؛ یعنی شیطان فوراً وسوسه مىکند که الحمدلله ما ایمان داریم و مشکلی نداریم. ما کافر نیستیم؛ پس اهل نجات هستیم! این مسألهای است که قرآن بر آن تأکید کرده است. عدهای هستند که ادعای ارزش یا کمال مىکنند، ولی این ادعایشان واقعیت ندارد. گاهی عدهای به خاطر منافع دنیوی، به دروغ ادعایی مى کنند. إِذا جاءَک الْمُنافِقُونَ قالُوا نَشْهَدُ إِنَّک لَرَسُولُ اللّهِ۱؛اینها مى آیند و مى گویند: شهادت مى دهیم تو پیغمبر خدا هستی. البته خدا مى داند تو پیغمبر هستی؛ اما وَ اللّهُ یشْهَدُ إِنَّ الْمُنافِقِینَ لَکاذِبُونَ؛ اینها به دروغ چنین ادعایی میکنند.
ما شیعیان امیرالمؤمنین که ادعا مىکنیم شیعه هستیم، واقعاً امام علی(علیه السلام) را دوست داریم؛ ولی آیا واقعاً ما شیعه علی هستیم؟ این از مواردی است که شیطان انسان را فریب مى دهد و مىگوید: خداوند گناهان شیعیان را راحت مى آمرزد؛ پس خیالمان راحت است! نظیر این مسأله درباره محبت سیدالشهدا(علیه السلام)، عزاداری و گریه کردن بر آن حضرت است. در این موارد به جا است انسان به روایات و تعالیم خود اهل بیت(علیهم السلام) مراجعه کند. آیا صرف این که ما امیرالمؤمنین(علیه السلام) را قبول داشته باشیم، شیعه مى شویم؟ آیا همه فضائلی که درباره شیعه هست، درباره ما هم صادق خواهد بود؟ وقتی انسان به روایات مراجعه مى کند، مى بیند مسأله این گونه نیست. بسیاری از ما فریب شیطان را مىخوریم. ولی ادعاهایی را که مى کنیم نمى توانیم اثبات کنیم. مى گویند اگر راست مى گویید، باید امتحان شوید و آثارش در شما ظاهر بشود. حال با ملاحظه بعضی از روایات میخواهیم ببینیم ائمه معصومین(علیهم السلام) از شیعیان چه انتظاری دارند.
جوانهای امروز یکی از کارهای عادی است. کسانی که در خانه هستند و حوصله ندارند بیرون بروند، مى نشینند پای تلویزیون. این فیلم تمام شد، یکی دیگر؛ از این کانال به آن کانال تا آخر شب. یا بازار است، یا گردش یا تماشای تلویزیون و فیلم و امثال اینها. چند درصد این گونه نیستند؟! برنامه عمومی ما همینهاست
نماز اول وقت و رازداری
عَنْ هَارُونَ عَنِ ابْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ امْتَحِنُوا شِیعَتَنَا عِنْدَ مَوَاقِیتِ الصَّلَوَاتِ کیفَ مُحَافَظَتُهُمْ عَلَیهَا۲؛ اگر مىخواهید ببینید کسی شیعه است یا نه، امتحانش کنید. یکی از مواد امتحانی این است که آیا وقت نماز را خوب رعایت مىکند یا به دنبال کسب و کار است.
شاحبند و ناحلند و ذابلند
روایت دیگریست از عمرو بنابىالمقدام که چند روایت در این زمینه نقل کرده است. این مختصری از مطالبی است که از ایشان نقل شده: عَنْ عَمْرِو بْنِ أَبِی الْمِقْدَامِ عَنْ أَبِیهِ قَالَ قَالَ لِی أَبُو جَعْفَرٍ(علیه السلام) یا أَبَا الْمِقْدَامِ إِنَّمَا شِیعَةُ عَلِی(علیه السلام) الشَّاحِبُونَ النَّاحِلُونَ الذَّابِلُونَ۳؛ امام باقر(علیه السلام) میفرمایند: شیعیان ما علاماتی دارند: علامت اول این که هر کسی با آنها مواجه مىشود اینها را رنگ پریده مییابد. «شاحب» یعنی رنگ پریده. بعد مىفرماید: لاغر هستند؛ النَّاحِلُون. الذَّابِلُون؛ لبهایشان خشک است. ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ، خَمِیصَةٌ بُطُونُهُمْ؛ شکمهایشان گرسنه، لبهایشان خشکیده و به هم چسبیده است. مُتَغَیرَةٌ أَلْوَانُهُمْ مُصْفَرَّةٌ وُجُوهُهُمْ؛ رنگ پریده هستند و صورتشان زرد رنگ است. چطور شده که این گونه شدهاند؟
ممکن است بعضی از نوجوانها که دل پاکی دارند، این گونه روایات را که مىشنوند سعی کنند گرسنگی و بیخوابی بکشند، تا رنگشان زرد و بدنشان لاغر شود، تا بشوند شیعه! توجه داشته باشید که اینها اوصافی است که جنبه غالبیت دارد؛ یعنی مقصود از ذکر این اوصاف ملزومات آنها است. خود رنگپریدگی هنر نیست؛ اما شیعیان از بس اهتمام به سحرخیزی و عبادت شب دارند، رنگ پریده هستند. مقصود اشاره به این است که شیعیان سحرخیز هستند، و آدمهای پرخورِ شکمبارهای نیستند که دائم به فکر خورن باشند. منظور این است که اینها اهل شکمبارگی نیستند و فقط به اندازه لازم، از نعمتهای خدا استفاده مىکنند. این مطالب به قدری از ذهن ما دور است که وقتی مىشنویم شاید تعجب کنیم. علت این که بنده تصمیم گرفتم مقداری از این روایات را بخوانم، اگر چه معلوم نیست به کدامش عمل کنیم، ولی دست کم بدانیم چیست. بدانیم اهل بیت(علیهم السلام) چه چیزی را مى پسندیدند و در چه فضایی مى اندیشیدند. إِذَا جَنَّهُمُ اللَّیلُ اتَّخَذُوا الْأَرْضَ فِرَاشاً. وقتی هوا تاریک میشود ما چه کار مى کنیم؟ بسیاری از همان اول شب مى روند تفریح و شبگردی؛ تفریح شب برای جوانهای امروز یکی از کارهای عادی است. کسانی که در خانه هستند و حوصله ندارند بیرون بروند، مى نشینند پای تلویزیون. این فیلم تمام شد، یکی دیگر؛ از این کانال به آن کانال تا آخر شب. یا بازار است، یا گردش یا تماشای تلویزیون و فیلم و امثال اینها. چند درصد این گونه نیستند؟! برنامه عمومی ما همینهاست.
اما امام(علیه السلام) مى فرماید: شیعیان ما، وقتی تاریکی فضا را گرفت، دنبال بستری میروند که استراحتی کنند تا بتوانند بعد به برنامههایشان ادامه بدهند. به فکر این نیستند که روی تشک پر قو بخوابند. وَ اسْتَقْبَلُوا الْأَرْضَ بِجِبَاهِهِمْ؛ وقتی رفع خستگی شد، پیشانىهایشان را به زمین میگذارند و به سجده مىروند. خدا به پیغمبرش هم چنین دستوری مى دهد؛ نمى گوید سجده طولانی کن؛ مى گوید شب درازی را به سجده بگذران؛ وَ مِنَ اللَّیلِ فَاسْجُدْ لَهُ وَ سَبِّحْهُ لَیلاً طَوِیلاً. شیعیان واقعی منتظرند شب و وقت خلوتی فراهم بشود تا از مردم جدا شوند و بروند سراغ محبوبشان. کثِیرٌ سُجُودُهُمْ، کثِیرَةٌ دُمُوعُهُمْ؛ هم زیاد سجده مىکنند، هم بسیار اشک مىریزند. کثِیرٌ دُعَاوُهُمْ، کثِیرٌ بُکاوُهُمْ؛ راز و نیازشان با خدا طولانی است، گریه و اشکریختنشان زیاد است. یفْرَحُ النَّاسُ وَ هُمْ مَحْزُونُونَ؛ مردم به شادی مىپردازند؛ اما آنها دلهایشان غمگین است و به فکر آخرت است. فکر این که چرا در کارمان کوتاهی کردیم. چرا مردم از دین روی گرداندند؟ چرا ارزشهای اسلامی ضعیف شد؟ چرا دستاوردهای انقلاب کمرنگ شده؟!
امام باقر(علیه السلام) میفرمایند: شیعیان ما علاماتی دارند: علامت اول این که هر کسی با آنها مواجه مى شود اینها را رنگ پریده مییابد. «شاحب» یعنی رنگ پریده. بعد مىفرماید: لاغر هستند؛ النَّاحِلُون. الذَّابِلُون؛ لبهایشان خشک است. ذَابِلَةٌ شِفَاهُهُمْ، خَمِیصَةٌ بُطُونُهُمْ؛ شکمهایشان گرسنه، لبهایشان خشکیده و بههم چسبیده است. مُتَغَیرَةٌ أَلْوَانُهُمْ مُصْفَرَّةٌ وُجُوهُهُمْ؛ رنگ پریده هستند و صورتشان زرد رنگ است. چطور شده که این گونه شدهاند؟
سیمای شما به شیعیان نمیماند!
رُوِی أَنَّ أَمِیرَ الْمُومِنِینَ(علیه السلام) خَرَجَ ذَاتَ لَیلَةٍ مِنَ الْمَسْجِدِ وَ کانَتْ لَیلَةً قَمْرَاءَ۴. برنامه مسلمانها این بود: اول مغرب مىآمدند نماز مغربشان را در مسجد مىخواندند، بعد به خانه میرفتند شام مى خوردند؛ سپس برمى گشتند و نماز عشایشان را به جماعت مى خواندند. باز، به خانه برمى گشتند، و مى خوابیدند. آن وقتها که چراغ برق و این حرفها نبود. بهطور طبیعی اقتضاء مىکرد که زود بخوابند. البته اهتمام هم داشتند به اینکه اول شب بخوابند تا سحر بتوانند به عبادت بپردازند.
شبی حضرت امیر(علیه السلام) بعد از نماز عشا از مسجد بیرون آمدند، و قاعدتاً باید به منزل میرفتند؛ ولی در آن شب مهتابی حضرت به خانه نرفتند. فَأَمَّ الْجَبَّانَةَ؛ به طرف یکی از محلات حرکت کردند. لَحِقَهُ جَمَاعَةٌ یقْفُونَ أَثَرَهُ؛ یک عده از شیعیان و دوستان، دنبال ایشان راه افتادند. فَوَقَفَ عَلَیهِمْ؛ حضرت ایستاد و رو به اینها کرد؛ ثُمَّ قَالَ مَنْ أَنْتُمْ؟ و فرمود: شما که هستید؟ قَالُوا شِیعَتُک یا أَمِیرَ الْمُومِنِینَ؛ گفتند ما شیعیان شما هستیم. فَتَفَرَّسَ فِی وُجُوهِهِمْ. حضرت به قیافه هایشان خیره شد. ثُمَّ قَالَ فَمَا لِی لَا أَرَی عَلَیکمْ سِیماءَ الشِّیعَةِ؛ چطور شما مى گویید ما شیعه هستیم؟ من علامت شیعه در شما نمى بینم، سیمای شما به شیعیان نمى ماند. قَالُوا وَ مَا سِیماءُ الشِّیعَةِ یا أَمِیرَ الْمُؤمِنِینَ؛ گفتند مگر شیعه چه قیافهایی دارد که ما نداریم، علامتش چیست؟ فَقَالَ صُفْرُ الْوُجُوهِ مِنَ السَّهَرِ؛ حضرت فرمود: رنگهایشان از بیداری شب زرد شده. عُمْشُ الْعُیونِ مِنَ الْبُکاءِ؛ از بس از خوف خدا و شوق لقاء الهی گریه کردهاند چشمهایشان گود رفته است. حَدْبُ الظُّهُورِ مِنَ الْقِیامِ؛ از بس برای نماز و عبادت ایستادهاند، پشتهایشان خمیده شده. خُمُصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّیامِ؛ از روزهی بسیار شکمهایشان تهی و به پشت چسبیده است. ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ؛ از فرط دعا و ذکر خدا، لبهایشان خشکیده. عَلَیهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِینَ قیافهشان از خضوع و خشوعی که دارند حالت غبارآلودگی و ژولیدگی دارد. فکر خودآرایی نیستند؛ اینها علامات شیعه است؛ شما که این گونه نیستید چطور ادعا مى کنید که ما شیعه هستیم؟!
……………………………………………………………………………………………………………………
پی نوشت ها :
۱. منافقون / ۱.
۲. بحارالأنوار، ج ۶۵، ص ۱۴۹، باب ۱۹.
۳. بحارالأنوار، ج ۶۵، ص ۱۴۹، باب ۱۹.
۴. بحارالأنوار، ج ۶۵، ص ۱۵۰، باب ۱۹.
برای بالا بردن اطلاعات عمومی خود بر روی ادامه مطلب کلیک کنید............
برای خواندن بر روی ادامه مطلب کلیک کنید....................
برای خواندن بروی ادامه مطلب کلیک کنید....
لطفا بر روی ادامه مطلب کلیک کنید....
.بزرگ ترین صدقه.دادن خوشی به دیگران است
.اگر هر قدمی برداشته می شود با یاد خدا باشد فقط تصور کنید چه اقبالی در هر لحظه وجود دارد
.تعادل داشتن در همه شرایط کلید شادمانی است
.فرصت ها با خلاقیت به دست می ایند نه با شانس
.اگر چیزی را می خواستم و ان را به دست نیاوردم شاید به ان نیاز نداشتم
.کسی که بخواهد با تواضع خو بگیرد عظمت را تسخیر خواهد کرد
.بزگ ترین شفا بخش گذر زمان است
.خدا قدرت زیادی دارد اگر قصه زیاد داری با او در میان بذار
.اگر کلمه ای با عشق گفته شود یک قلب غمگین را تسکین میدهد
.اگر بدانم صفت واقعی من عشق ورزیدن است حسادت در قلبم جایی ندارد
.هرگز امید را از دست نده.امید ریسمانی است که در طول زندگی روی ان عقب و جلو میرویم
.برای فهمیدن چیزی به دانش نیاز داریم اما برای احساس کردن به تجربه
.مستقل بودن به معنای عدم تکیه بر عذر و بهانه است
.هر اشتباهی را موهبتی تلقی میکنم و چون چیزی یاد گرفتم می توانم به جلو حرکت کنم
.بخشش با عظمت ترین شکل تلافی کردن است
.به جای ان که فرصت ها را تغیییر دهید.بهتر است از فرصت ها برای تغییر استفاده کنی
.زیبای عظیمی در سادگی نهفته است به همین دلیل ان چه ساده است به واقعیت نزدیکتر است
.به دست اوردن ثروت برای رفع نیازهای مان است اما تشنه ثروت بودن مخرب است
تقویم دانشگاهی
نیمسال دوم سال تحصیلی91-90 موسسه آموزش عالی قدر
انتخاب واحد |
17 لغايت25بهمن 90 |
شروع کلاسها |
26 بهمن 90 |
حذف و اضافه دروس |
از 6لغایت 11اسفند90 |
حذف تکدرس |
تا 22 اردیبهشت 91 |
پایان کلاسها |
22 خرداد 91 |
امتحانات |
28خردادلغایت 12 تیرماه 91 |
صفحه قبل 1 2 3 صفحه بعد